با کار پنج کلمه جدید بساز و معنای هر کدام را بنویس
با کار پنج کلمه جدید بساز و معنای هر کدام را بنویس را از سایت سوگو دریافت کنید.
در اینجا پنج کلمه جدید با «کار» ساخته شده و معانی آنها توضیح داده شده است:
1. کارپیشه → (اسم) کسی که مهارت خاصی در یک شغل یا حرفه دارد. (مثال: او یک کارپیشه ماهر در صنعت نجاری است.)
2. کارستان → (اسم) کار بزرگ و شگفتانگیز، کاری که انجام آن دشوار باشد. (مثال: این اختراع جدید واقعاً یک کارستان بود.)
3. کارنما → (اسم) نمایشدهنده کارها، گزارش عملکرد. (مثال: مدیر شرکت یک کارنما از پروژههای انجامشده ارائه داد.)
4. کارآسای → (صفت) چیزی که باعث راحتی و سهولت در کارها شود. (مثال: این نرمافزار کارآسای بسیاری از وظایف را ساده کرده است.)
5. کارگزار → (اسم) کسی که از طرف شخص یا سازمانی مأمور انجام کارهای اجرایی است. (مثال: کارگزاران بیمه به مشتریان در انتخاب بهترین طرحها کمک میکنند.)
این کلمات همگی ریشه در «کار» دارند و در زبان فارسی پرکاربرد هستند.
کلمات بیشتر
در اینجا چند کلمه جدید دیگر با «کار» همراه با معنی آنها آورده شده است:
6. کارآگاه → (اسم) کسی که در کشف و حل معماها و جرایم مهارت دارد. (مثال: کارآگاه پلیس در حال بررسی پرونده سرقت بود.)
7. کارآفرین → (اسم) کسی که کسبوکار جدیدی راهاندازی میکند و فرصتهای شغلی ایجاد میکند. (مثال: او یک کارآفرین موفق در حوزه فناوری است.)
8. کارنامه → (اسم) گزارشی از عملکرد یا سوابق فرد، معمولاً درسی یا شغلی. (مثال: معلم کارنامه دانشآموزان را به والدین تحویل داد.)
9. کارآمد → (صفت) چیزی که مؤثر و مفید باشد و به خوبی نتیجه بدهد. (مثال: این روش جدید بسیار کارآمد و سریع است.)
10. کارکشته → (صفت) کسی که در حرفهای مهارت و تجربه زیادی دارد. (مثال: او یک پزشک کارکشته در زمینه جراحی است.)
11. کاربر → (اسم) کسی که از یک سیستم، دستگاه یا نرمافزار استفاده میکند. (مثال: کاربران این برنامه میتوانند از خدمات ویژه بهرهمند شوند.)
12. کارگاه → (اسم) محلی که در آن تولید، آموزش یا کارهای عملی انجام میشود. (مثال: کارگاه آموزشی نقاشی برای کودکان برگزار شد.)
13. کارگزار → (اسم) کسی که وظایف اجرایی یا مدیریتی را به نمایندگی از فرد یا سازمانی انجام میدهد. (مثال: کارگزار بورس در خرید و فروش سهام به مشتریان کمک میکند.)
14. کاروان → (اسم) گروهی از افراد که با هم سفر میکنند، مخصوصاً در مسیرهای طولانی. (مثال: کاروان زائران به سوی کربلا حرکت کرد.)
15. کاربنیان → (اسم) کسی که پایهگذار یا بنیانگذار یک کار یا پروژه مهم است. (مثال: او کاربنیان این استارتاپ نوآورانه بود.)
این کلمات ترکیبی از «کار» هستند و در زمینههای مختلف کاربرد دارند.