انشا درمورد پروانه ای هستید که در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید
انشا درمورد پروانه ای هستید که در تاریکی شب شمعی روشن پیدا کرده اید را از سایت سوگو دریافت کنید.
انشا: پروانهای در تاریکی شب
شب تاریک و سردی بود. باد میان برگهای درختان نجوا میکرد و سکوت سنگینی همه جا را فرا گرفته بود. در این سیاهی بیپایان، من، پروانهای کوچک، با بالهایی ظریف و رنگارنگ، در جستجوی نوری بودم که مرا از این تاریکی نجات دهد. پرواز در دل شب، بیآنکه نشانی از روشنی باشد، دشوار بود، اما من همچنان بال میزدم، امید در دلم زنده بود.
ناگهان، از دور نوری ضعیف را دیدم. قلبم به تپش افتاد. نوری کوچک اما گرم، همان چیزی که مدتها به دنبالش بودم. با شوقی وصفناپذیر به سمتش پرواز کردم. هرچه نزدیکتر میشدم، گرمای دلنشینش را بیشتر حس میکردم. این نور، شمعی بود که در تاریکی میدرخشید، آرام و بیصدا، اما پرقدرت.
چرخیدم و چرخیدم، دور شمعی که مرا مسحور خود کرده بود. نورش مرا به سوی خود میکشید، گرمایش نوازشگر وجودم بود. اما در عین حال، شعلهاش سوزاننده بود. با هر چرخشی که به آن نزدیکتر میشدم، گرما بیشتر میشد، اما نمیتوانستم از آن دور شوم. انگار این نور، تمام تاریکیهای شب را از یادم برده بود.
بالهایم شروع به سوختن کرد، اما هنوز هم مجذوب شمع بودم. نور و تاریکی، امید و خطر، همه در هم آمیخته بودند. لحظهای ایستادم، به شعله خیره شدم و با خود اندیشیدم: آیا ارزش دارد که برای روشنایی، خود را بسوزانم؟ یا باید در دل تاریکی به پرواز ادامه دهم؟
من پروانهام، عاشق نور، اما این نور، مرا خواهد سوزاند. شاید گاهی، روشنایی هم بهایی دارد...