داستان چشمه و سنگ را به نثر ساده بنویسید

داستان چشمه و سنگ را به نثر ساده بنویسید را از سایت سوگو دریافت کنید.

سوال: داستان چشمه و سنگ را به نثر ساده بنویسید

پاسخ:

روزی روزگاری، چشمه‌ای کوچک و زلال از دل کوه بیرون آمد. آبش پاک و روشن بود و آرام‌آرام به پایین کوه می‌رفت.

در راهش سنگی بزرگ جلوی او را گرفت. سنگ با غرور گفت:

«تو خیلی کوچکی! نمی‌توانی از من رد شوی.»

چشمه چیزی نگفت. فقط آرام و بی‌صدا از کنار سنگ راه خودش را باز کرد.

روزها گذشت و چشمه همچنان آرام از کنار سنگ می‌گذشت. کم‌کم سنگ ضعیف شد و ترک برداشت.

تا اینکه روزی چشمه آن‌قدر راه خود را ادامه داد که سنگ شکست و آب آزادانه ادامه داد.

سنگ فهمید که زور و غرور همیشه پیروز نیست.

گاهی آرامش و صبر، از قدرت هم قوی‌تر است.