انشا درباره کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد
انشا درباره کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد را از سایت سوگو دریافت کنید.
انشا دربارهٔ «کلاغی که خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد»
# مقدمه:
در دنیای پرندگان، هر کدام راه رفتن و زندگی خاص خود را دارند. کلاغ، پرندهای باهوش اما گاهی حریص است که دوست دارد از دیگران تقلید کند. حکایت کلاغی که میخواست مانند کبک راه برود، اما در نهایت راه رفتن خودش را هم فراموش کرد، درس بزرگی برای انسانها دارد: «هرکس باید به هویت و تواناییهای خودش افتخار کند و بیجهت دنبال تقلید کورکورانه از دیگران نباشد.»
# بدنهٔ انشا:
کلاغی بود که همیشه به کبکها نگاه میکرد و از راه رفتن زیبا و موزون آنها حسادت میکرد. کبکها با وقار و آرام قدم برمیداشتند، اما کلاغ با جستوخیزهای ناهماهنگ حرکت میکرد. یک روز تصمیم گرفت مانند کبکها راه برود. پاهایش را جمع کرد و تلاش کرد با ناز و اغراق قدم بزند، اما نهتنها نتوانست مانند کبک راه برود، بلکه تعادلش را هم از دست داد و حتی راه رفتن عادی خودش را هم فراموش کرد!
این داستان به ما میآموزد که:
۱. تقلید کورکورانه اشتباه است: هرکس ویژگیهای منحصربهفردی دارد. کلاغ نباید از کبک تقلید میکرد، چون ساختار بدن و طبیعت آنها متفاوت است.
۲. هویت خود را فراموش نکنیم: گاهی انسانها چنان غرق تقلید از دیگران میشوند که اصالت خود را از دست میدهند.
۳. هوشمندانه بیاموزیم: یادگیری از دیگران خوب است، اما باید انتخابی باشد، نه اینکه تمام وجودمان را تغییر دهیم.
# نتیجهگیری:
زندگی کلاغ پس از این ماجرا سخت شد، چون نه راه کبک را بلد بود، نه راه خودش را. این حکایت به ما یادآوری میکند که «خودت باش، حتی اگر متفاوت باشی». خداوند هر موجودی را با ویژگیهای خاصی آفریده است و ما باید با شناخت تواناییهای خود، راه موفقیت را پیدا کنیم، نه با تقلید بیفکر از دیگران.
---
پیام اخلاقی:
- مثَل فارسی: «هرکس به دسترنج خود خرسند باشد، غم نخورد.»
- آیه قرآن: «لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا» (سوره مائده، آیه ۴۸): برای هر یک از شما راه و روشی قرار دادیم.