انشا درباره ی قطره بارانی هستید که از ابری چکیده اید

انشا درباره ی قطره بارانی هستید که از ابری چکیده اید را از سایت سوگو دریافت کنید.

# من، قطره‌ای از آسمان

## فرود از آغوش ابر

من یک قطره‌ی کوچک بارانم. دیروز، در دل ابری سنگین و خاکستری می‌زیستم، کنار میلیون‌ها قطره‌ی دیگر. تا اینکه روز موعود فرا رسید. باد ما را به این سو و آن سو کشاند، تا سرانجام... چکیدم. لحظه‌ای سرگیجه‌آور بود؛ سقوطی آزاد از آسمان به سوی زمین ناشناخته.

## رقصی بی‌نظیر در هوا

در میانه‌ی راه، باد مرا به بازی گرفت. این سو و آن سو پرتاب شدم، گاهی به پروانه‌ای برخورد کردم که از ترس خیس شدن فرار کرد، گاهی با پرستویی که برای نوشیدن من دهانش را باز کرد، اما من از لبه‌ی نوکش لغزیدم و فرود آمدم. دنیا از بالا چقدر متفاوت بود! رودخانه‌ها مانند رگ‌های زمین می‌درخشیدند و برگ‌های درختان برای استقبال من دست تکان می‌دادند.

## رسیدن به مقصد

سرانجام بر گلبرگ شقایقی فرود آمدم. گل با تمام وجودش مرا در آغوش گرفت و من کمکم در میان رگبرگ‌هایش ناپدید شدم. بخشی از من به ریشه‌ها سفر کرد، بخشی دیگر در گرمای خورشید به آسمان بازگشت. اما این بار، دیگر تنها نبودم؛ خاطره‌ی زمین را با خود داشتم.

## پایانی که آغاز است

حالا می‌فهمم که هر قطره‌ی باران داستانی بی‌نظیر دارد. سقوط ما پایان نیست، بلکه آغاز زندگی‌های تازه است. ما یا در دل زمین جاری می‌شویم، یا در ریشه‌ی گلی رشد می‌کنیم، یا دوباره به آسمان بازمی‌گردیم تا روزی دیگر این سفر زیبا را تکرار کنیم.

> "ما قطره‌ها همیشه در گردشیم؛

> گاهی دریا می‌شویم،

> گاهی ابر،

> اما هرگز نمی‌میریم."