داستان تخیلی سفری در گیاه از ریشه تا برگ کوتاه
داستان تخیلی سفری در گیاه از ریشه تا برگ کوتاه را از سایت سوگو دریافت کنید.
داستان تخیلی: سفر جادویی به درون یک گیاه
(از ریشه تا برگ!)
شخصیت اصلی: «دانهی نور» (یک موجود کوچک جادویی که میتواند داخل گیاهان سفر کند!)
---
۱. شروع ماجرا:
یک روز صبح، «دانهی نور» روی خاک باغچه خواب بود که باد او را به پایین ریشهی یک گل بزرگ برد. ریشه با صدای مهربانی گفت:
_«سلام کوچولو! اینجا خانهی من است. من آب و غذا را از خاک میگیرم و به گیاه میرسانم.»_
دانهی نور تعجب کرد: «وای! تو مثل یک نی بزرگ هستی که غذا را بالا میفرستی!»
---
۲. سفر به ساقه:
دانهی نور از ریشه بالا خزید و وارد ساقهی سبز و محکم شد. ساقه گفت:
_«من مثل یک آسانسور هستم! غذا و آب را از ریشه به برگها میبرم.»_
ناگهان، دانهی نور احساس کرد که با مایع شیرینی به نام شیره بالا میرود!
---
۳. رسیدن به برگها:
بالاخره او به یک برگ پهن و سبز رسید. برگ خندید و گفت:
_«من آشپز گیاه هستم! نور خورشید را میگیرم و با آن غذا درست میکنم. به این کار میگویند فتوسنتز!»_
دانهی نور دید که برگ، هوا را هم تمیز میکند! «تو یک قهرمانی!» فریاد زد.
---
۴. پرواز با گلبرگها:
باد دوباره وزید و دانهی نور را روی گلِ رنگارنگ نشاند. گل گفت:
_«من با رنگ و بویم زنبورها را دعوت میکنم تا به من کمک کنند دانههای جدید بسازم!»_
ناگهان یک زنبور آمد و دانهی نور را با خود به آسمان برد!
---
پایان جادویی:
دانهی نور از بالا به گیاه نگاه کرد و فهمید که هر قسمتِ گیاه یک کار مهم دارد:
- ریشه: مانند آشپزخانه!
- ساقه: مانند آسانسور!
- برگ: مانند کارخانه!
- گل: مانند مهمانی!
او با خوشحالی فریاد زد: «گیاهان دنیای شگفتانگیزی دارند!»
---
✏️ فعالیت پیشنهادی:
میتوانی نقاشی این سفر را بکشی و بخشهای گیاه را نام ببری! 😊