یک داستان علمی تخیلی با عنوان از ریشه تا برگ با نقاشی
یک داستان علمی تخیلی با عنوان از ریشه تا برگ با نقاشی را از سایت سوگو دریافت کنید.
داستان علمیتخیلی: «از ریشه تا برگ»``
نقاشی جلد:
تصویری از یک درخت غولآسا با ریشههای درخشان که در اعماق سیارهای ناشناخته فرو رفتهاند. شاخههای آن به جای برگ، پر از کریستالهای نورانی است که اطلاعات را در خود ذخیره میکنند. در پسزمینه، شهر شناور انسانها دیده میشود که با کابلهای بیونیک به درخت متصل است.
---
از ریشه تا برگ
در سال ۲۴۷۸، انسانها به سیاره «زیرا» رسیدند، جایی که هیچ حیاتی جز یک درخت عظیم به نام «اولدِرین» وجود نداشت. این درخت، کهنسالترین موجود زنده در کهکشان بود، ریشههایی در اعماق سیاره داشت و شاخههایش تا لبه اتمسفر بالا رفته بودند.
کاپیتان آدرینا مارکس و تیمش برای تحقیق فرستاده شدند. آنها دریافتند که اولدِرین یک بانک اطلاعات زنده است—هر کریستال روی شاخههایش حاوی دانش تمدنهای نابودشده بود. اما وقتی دانشمندان شروع به استخراج دادهها کردند، سیاره زنده شد...
ریشهها حرکت کردند.
زمین لرزید و ریشههای درخت مانند مارهایی عظیم، پایگاه انسانها را محاصره کردند. آدرینا متوجه شد که اولدِرین فقط یک درخت نیست—او یک نگهبان است. تمدنهای گذشته از آن برای حفظ دانش خود استفاده کرده بودند، اما هر بار که بیگانهها میخواستند این دانش را بدزدند، اولدِرین آنها را نابود میکرد.
حالا نوبت انسانها بود.
آیا میشد با این موجود باستانی ارتباط برقرار کرد؟ یا مانند دیگران، محکوم به نابودی بودند؟
---
پایان باز:
آدرینا دستش را روی تنه درخت گذاشت و فریاد زد: «ما اینجا نیستیم که تو را بدزدیم... میخواهیم یاد بگیریم!»
کریستالها درخشیدند. شاید اولدِرین پاسخ داده بود...
---
نقاشی صحنه پایانی:
تصویر آدرینا در حالی که نور سبز-آبی از درخت ساطع میشود و ریشهها به آرامی عقب میکشند. چهرهاش ترکیبی از ترس و امید است.
---
تم داستان:
- همزیستی یا استعمار؟
- آیا دانش باید حفظ شود یا به اشتراک گذاشته شود؟
- زبان طبیعت چیست؟