مثل نویسی باز فیلش یاد هندوستان کرد داستان کوتاه

مثل نویسی باز فیلش یاد هندوستان کرد داستان کوتاه را از سایت سوگو دریافت کنید.

داستان کوتاه: باز فیلش یاد هندوستان کرد

روز گرمی بود و بازار دهلی شلوغ و پرجنبوجوش. فیل کوچکی به نام «رامو» با غرشی شادمانه از میان جمعیت رد میشد. روی پشتش پسر بچهای به نام «کبیر» نشسته بود و با هیجان به اطراف نگاه میکرد. رامو سالها پیش در همین شهر به دنیا آمده بود، اما صاحبش او را به ایران برده بود. حالا پس از سالها، به زادگاهش بازگشته بود.

هوا پر از بوی ادویه و عطر گلهای رنگارنگ بود. رامو خرطومش را بالا گرفت و عمیقاً نفس کشید. گویی تمام خاطرات کودکیاش را دوباره زنده میکرد. ناگهان صدای نوای سیتار از دور به گوش رسید. آهنگی آشنا... همان آهنگی که مادرش، فیل مادهی پیر گله، همیشه در کنار رودخانه برایش زمزمه میکرد.

کبیر متوجه اشکهایی شد که در چشمان رامو حلقه زده بود. پرسید: «رامو، چی شده؟»

رامو آهسته پاسخ داد: «این صدا... این جا... همهچیز مرا یاد خانه میاندازد.»

کبیر لبخندی زد و گفت: «پس امروز روز توست! برویم به دنبال خاطراتت.»

آن روز، رامو و کبیر در کوچهپسکوچههای دهلی گشتند، از کنار رودخانه گذشتند و حتی به معبدی قدیمی رفتند که روزی پناهگاه گلهی فیلها بود. رامو با دیدن درخت انبوهی که زیر سایهاش بازی میکرد، خرطومش را به تنهی آن مالید و زمزمه کرد: «خانه... بالاخره برگشتم.»

و اینگونه بود که باز فیلش، پس از سالها دوری، یاد هندوستان کرد و دلش به آرامش رسید.

پایان.

---

*این داستان کوتاه بر اساس ضربالمثل معروف فارسی ساخته شده که وقتی کسی پس از مدتهای طولانی به زادگاهش بازمیگردد، میگویند: «باز فیلش یاد هندوستان کرد.»*