اگر کفش هایت بال داشتند چه اتفاقی می افتاد کلاس دوم

اگر کفش هایت بال داشتند چه اتفاقی می افتاد کلاس دوم را از سایت سوگو دریافت کنید.

اگر کفش هایم بال داشت

اگر کفش‌هایم بال داشت، دنیا به روی من باز می‌شد. می‌توانستم به هر کجا که دلم می‌خواست پرواز کنم. تصور کن که بدون هیچ محدودیتی، از بالای ابرها عبور کنم و به دورترین نقاط زمین سفر کنم. می‌توانستم به قله‌ی بلندترین کوه‌ها بروم، در اعماق اقیانوس‌ها شنا کنم و حتی به سیاره‌ی دیگری سفر کنم.

کفش هایم بال داشت

با کفش‌های بالدار، هر روز یک ماجراجویی جدید بود. می‌توانستم با پرندگان همراه شوم و از نزدیک به زندگی آن‌ها نگاه کنم. می‌توانستم از بالای شهرها به تماشای ساختمان‌های بلند و شلوغی مردم بپردازم. می‌توانستم به جنگل‌های انبوه بروم و با حیوانات وحشی روبرو شوم.

اما داشتن کفش‌های بالدار فقط به معنای سفر کردن نیست. این کفش‌ها می‌توانستند به من قدرت‌های جدیدی بدهند. می‌توانستم سریع‌تر از باد بدوم، از روی آب‌ها عبور کنم و حتی اشیاء را با نیروی ذهنم حرکت دهم.

البته داشتن چنین کفش‌هایی مسئولیت‌هایی هم دارد. باید حواسم به محیط اطرافم باشد و از قدرت‌هایم برای کمک به دیگران استفاده کنم. باید از طبیعت محافظت کنم و به حیوانات آسیب نرسانم.

به طور خلاصه، اگر کفش‌هایم بال داشت، زندگی من به یک ماجراجویی بزرگ تبدیل می‌شد. می‌توانستم دنیا را از زاویه‌ای جدید ببینم و تجربیات بی‌نظیری کسب کنم.

اگر کفش هایت بال داشتند چه اتفاقی می افتاد با زبان ساده

اگر کفش‌های من بال داشتند، دنیا چقدر جالب می‌شد! هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شدم، کفش‌هایم را می‌پوشیدم و با یک پرش بزرگ، هوپ! به آسمان می‌رفتم. آسمان جایی است که می‌توانم با ابرها سلام و احوالپرسی کنم و با پرنده‌ها مسابقه بدهم.

وقتی بالای سر کوچه‌مان می‌رفتم، می‌توانستم ببینم دوستانم کجا هستند و به آن‌ها دست تکان بدهم. «سلام بچه‌ها! من این بالا هستم!» و بعد با خنده پایین می‌آمدم و با آن‌ها بازی می‌کردم.

اگر به مدرسه یا پارک می‌رفتم، دیگر نیازی نبود که منتظر ماشین یا اتوبوس باشم. فقط کافی بود که کفش‌هایم را بپوشم و پرواز کنم. حتی می‌توانستم بروم سرزمین‌های دور را ببینم و با کودکان آنجا هم بازی کنم.

گاهی اوقات، وقتی هوا خیلی زیبا بود، بالای ابرها می‌نشستم و به زیبایی‌های زمین نگاه می‌کردم. زمین از بالا خیلی قشنگ‌تر به نظر می‌رسد، مثل یک نقاشی بزرگ پر از رنگ‌های شاد.

وقتی شب می‌شد، کنار ماه می‌نشستم و به ستاره‌ها سلام می‌کردم. شاید حتی می‌توانستم یک آرزو کنم. آرزو می‌کردم که همه بچه‌ها بتوانند مثل من بال داشته باشند و بتوانند به هر جایی که دوست دارند بروند.

آری، اگر کفش‌های من بال داشتند، هر روز یک ماجراجویی جدید بود و من همیشه قهرمان داستان‌های خودم می‌شدم.

اگر کفش هایت بال داشتند چه اتفاقی می افتاد کلاس دوم

انشا برای دوم دبستان (ابتدایی) اگر کفش هایت بال داشتند

یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم کفش‌هایم بال دارند! خیلی خوشحال شدم و پریدن را امتحان کردم. ناگهان از زمین بلند شدم و به آسمان رفتم.

با کفش‌های بال‌دارم به مدرسه پرواز کردم. از بالای درختان و خانه‌ها گذشتم. باد خنک به صورتم می‌خورد و پرنده‌ها در کنارم پرواز می‌کردند.

دوستانم در مدرسه وقتی مرا دیدند، تعجب کردند. به آن‌ها گفتم که کفش‌هایم بال دارند و می‌توانم پرواز کنم. همه دوست داشتند کفش‌های من را امتحان کنند.

بعد از مدرسه، به جاهای دور رفتم. از روی دریاها و کوه‌ها گذشتم. ابرها را لمس کردم و به خورشید نزدیک شدم. دنیا از بالا خیلی زیبا بود.

وقتی به خانه برگشتم، ماجراهایم را برای خانواده‌ام تعریف کردم. آن‌ها خیلی خوشحال شدند. مادر برایم غذای خوشمزه درست کرد و من بعد از یک روز پرواز، خسته ولی خوشحال بودم.

شب، قبل از خواب، به ستاره‌ها نگاه کردم و فکر کردم که با کفش‌های بال‌دارم چقدر ماجراهای بیشتری می‌توانم داشته باشم. اگر کفش‌هایم بال داشتند، هر روزم پر از شادی و هیجان می‌شد!