انشا در مورد دیدن مورچه ای که باری را میکشد
انشا در مورد دیدن مورچه ای که باری را میکشد را از سایت سوگو دریافت کنید.
مورچهای که جهان را میکشد
مقدمه
صبحگاهی در پارک، برگی خشک توجه مرا جلب کرد که به طرز معجزهآسایی در حال حرکت بود. وقتی نزدیکتر رفتم، مورچهای کوچک را دیدم که با تلاش خستگیناپذیر، چندین برابر وزن خود را حمل میکرد. این صحنه ساده، درس بزرگی از زندگی در خود داشت.
بدنه انشا
۱. توصیف صحنه
- اندازه مورچه: به کوچکی نوک سوزن
- بار حمل شده: تکهای غذا به اندازه سه برابر جثه اش
- مسیر حرکت: از میان موانع کوچک و ناهمواریهای زمین
- تلاش بیوقفه: با وجود لغزشهای مکرر، از پای نمینشست
۲. ویژگیهای قابل تحسین
- پشتکار: با هر زمین خوردن دوباره بلند میشد
- هدفمندی: مسیر مشخصی را با اراده دنبال میکرد
- قناعت: به داشتههای کوچک اما ارزشمندش
- مسئولیتپذیری: انجام وظیفهای که به عهده گرفته بود
۳. درسهای انسانی
این مورچه کوچک به من آموخت:
- اندازه مهم نیست: اراده بزرگ میتواند بر هر مانعی غلبه کند
- تقسیم کار: در جامعه هرکس وظیفهای دارد که باید به خوبی انجام دهد
- تواضع: بزرگترین کارها با کوچکترین قدمها آغاز میشود
- امید: حتی وقتی بار زندگی سنگین میشود، باید ادامه داد
۴. تأمل فلسفی
- نسبیت توانایی: چه بسا بار ما در زندگی به نسبت خودمان، سبکتر از بار آن مورچه باشد
- ارزش تلاش: فرآیند کوشش گاه از نتیجه مهمتر است
- همبستگی: همانطور که مورچهها گروهی کار میکنند، انسانها نیز به هم نیاز دارند
نتیجهگیری
همانطور که مولانا میفرماید: «ذرهای که خدمت تو میکند / خورشید را در خود نهان میکند». آن مورچه کوچک با نمایش غیرارادی خود، به من نشان داد که عظمت در کوچکی هم ممکن است. از آن روز، هرگاه مشکلات زندگی سنگین میشوند، یاد آن مورچه میافتم و به خود میگویم: «اگر او میتواند، من هم میتوانم.»
نکته پایانی: شاید حکمت خداوند در آفرینش چنین موجودات کوچکی، همین درسهای بزرگ باشد. پس باید با دقت به دنیای اطراف نگاه کنیم، چرا که بهترین معلمان گاه در کوچکترین مخلوقات نهفتهاند.