داستان کوتاه ضرب المثل ماه پشت ابر نمی ماند
داستان کوتاه ضرب المثل ماه پشت ابر نمی ماند را از سایت سوگو دریافت کنید.
داستان کوتاه: «ماه پشت ابر نمیماند»``
نقاشی جلد:
تصویری نمادین از ماهِ درخشان که پشت ابرهای تیره پنهان شده، اما نور آن از لبههای ابر میتابد. در پایین تصویر، یک روستای کوچک با خانههای گلی و چراغهای روشن دیده میشود، و پیرمردی با چشمانی خردمند به آسمان نگاه میکند.
---
ماه پشت ابر نمیماند
روستای «سایهبار» سالها بود که درگیر خشکسالی شده بود. مردم، با چهرههای خشکیده از گرمای سوزان، هر شب به آسمان نگاه میکردند و دعا میکردند تا باران بیاید. اما ابرها هر بار از کنار ماه رد میشدند و هیچ قطرهای نمیبارید.
میرزا، پیرمرد قصهگو، همیشه به جوانترها میگفت: *«نگران نباشید، ماه پشت ابر نمیماند. روزی دوباره باران خواهد آمد.»* اما بعضیها، مثل رضا، دیگر امیدشان را از دست داده بودند.
یک شب، رضا با خشم به میرزا گفت: *«دیگر بس است! ماه همیشه پشت این ابرهاست و بارانی در کار نیست. باید از این روستا برویم!»*
میرزا فقط لبخند زد و گفت: *«صبر کن، پسرم. حقیقت همیشه خودش را نشان میدهد، مثل ماه که از پس ابر بیرون میزند.»*
و آن شب، اتفاقی افتاد...
نیمهشب، باد شدیدی وزید. ابرها کنار رفتند و ماهِ کامل، روستا را غرق در نور نقرهای کرد. سپس، قطرههای باران شروع به باریدن کردند—اول به آرامی، بعد رگباری. مردم از خانهها بیرون دویدند و زیر باران رقصیدند. رضا، با چشمانی خیس از باران و شاید اشک، به میرزا نگاه کرد.
پیرمرد گفت: *«دیدى؟ ماه پشت ابر نمىماند. هیچ تاریکى هم همیشگى نیست.»*
---
پایان:
صبح روز بعد، روستای سایهبار سبز شده بود. رضا فهمیده بود که هر مشکلی موقتی است—حتی طولانیترین خشکسالیها هم روزی به پایان میرسند.
---
نقاشی صحنه پایانی:
تصویر روستا در نور طلوع آفتاب، با زمینی که از باران تازه تر شده و کودکان در حال دویدن در میان سبزهزارها هستند. میرزا و رضا کنار هم زیر درخت کهنسالی ایستادهاند.
---
پیام داستان:
- هیچ چیز دائمی نیست، نه سختیها و نه تاریکیها.
- امید، حتی در سختترین شرایط، نور خود را نشان میدهد.